جــالــبــانــه ها از نظر من

هر چیزی که جالب و مفید باشه رو میذارم اینجا

هر چیزی که جالب و مفید باشه رو میذارم اینجا

من تو این وبلاگ چیزایی که بنظرم جالب بودن رو، از نوشته ها و داستان های کوتاه تا نرم افزار و اهنگ میزاشتم. از این به بعد این وبلاگ کمتر آپدیت خواهد شد و مطالب جدید در وبلاگ RealFriend.blogfa.com منتشر خواهد. منتظر حضور گرمتون تو وبلاگ هستیم.ممنون

تفسیر موضوعی قرآن موضوع:پند و اندرز همراه با پاورپوینت.

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ

مقدمه:

هر مسلمانی موظف است برادر دینی خود را پند و اندرز دهد و به‌نیکوئی متذکر گردد و از بدی منع کند یعنی امر به معروف و نهای از منکر نماید مجموع این هدایت و ارشاد را پند و موعظت گویند.

بدون شک انسان در عالم وجود مسافر تازه‌وارد روی کره زمین است و از این رهگذر باید به مقام اصلی و سرمنزل مقصود برسد - تمام خلایق و تمام افراد بشر که در اطراف زمین به‌صورت انفرادی و اجتماعی زیست می‌کنند مسافرند که این نشئه منزلگاه آنهاست نه قرارگاه ابدی و مرد خردمند عاقل در منزل موقتی تصرف مالکانه نمی‌کند زیرا خواهی نخواهی از دستش می‌گیرند و به دیگری می‌سپارند - این منزل که طول زمان متوسط آن بیش از شصت و هفتاد سال نیست چنانچه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود اکثر اعمارامتی بین الستین و السبعین در هر قدمش ابهام و نادانی‌‌ها هست که مانند مسافر باید خواه و ناخواه راه نرفته را بپرسد و هادی و دلیل بگیرد تا راه روشن و هموار و کوتاه و مستقیم گردد بنابراین هر فردی از افراد بشر در هر حال و هر زمان و هر مکان نیازمند دلیل و حجت و راهنما و راهبر است که او را به‌راه خود هدایت نماید.

بقیه مطلب و پاورپوینت در ادامه مطلب

پند و اندرز و حکمت و نصیحت و موعظت همه شمع‌های فروزان گذشتگان است که این راه رفته و برای نسل آینده خود مشکلات را گفته‌اند تا اختلاف بسدهای ناهموار و خسته‌کننده مبتلا نگردند و لذا پند شنیدن اولین وظیفه هر بشر است.

پند گفتن و پندشنیدن و نیاز و احتیاج به نصیحت و موعظت برای هر کس در هر کار و شغل و کسب و پیشه خود از مواد اولیه و مفید ومؤثر است که مجموعه آن حکم ومصالح دل برای دل نبستن به‌ دنیا و سبک‌بار ساختن خویشتن برای گذشتن از مراحل سخت ناهموار این جهانست.

قرآن مجید که محکم‌ترین و قاطع‌ترین مبانی دستورات آسمانی است خود به‌وعظ و اندرز بشر پرداخته و آدمیان را به گفتن و شنیدن نصایح و مواعظ موظف و امر فرموده است.

سوره : یونس آیه : 57

متن عربی آیه : یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ

اى مردم، به یقین، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سینه‏هاست، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است.

در قسمتى از آیات گذشته بحثهائى در زمینه قرآن آمده ، و گوشه اى از مخالفتهاى مشرکان در آنها منعکس گردیده بود، در این آیات به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى ، تمام انسانها را مخاطب ساخته مى گوید:

اى مردم از سوى پروردگارتان ، موعظه و اندرزى براى شما آمد (یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم ).

((و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلها است )) (و شفاء لما فى الصدور).

((و چیزى که مایه هدایت و راهنمائى است )) (و هدى ).

((و رحمت براى مؤ منان است )) (و رحمة للمؤ منین ).

در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده است ، که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم .

وعظ (و موعظه ) آنچنان که در مفردات آمده است ، نهى آمیخته به تهدید است ، ولى ظاهرا معنى موعظه وسیعتر از این باشد، همانگونه که از ((خلیل )) دانشمند معروف عرب در همان کتاب مفردات نقل شده : موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیها است که تواءم با رقت قلب باشد، در واقع هرگونه اندرزى که در مخاطب تاءثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده مى شود.

البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه اى باید تاءثیر داشته باشد، بلکه منظور آن است که در قلبهاى آماده بتواند چنین اثرى بگذارد.

منظور از شفا دادن بیمارى دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینه ها است ، همان آلودگیهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است .

منظور از ((هدایت )) راهیابى به سوى مقصود، یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است .

و منظور از ((رحمت )) همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مى شود همانگونه که در کتاب مفردات مى خوانیم ((رحمت )) هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن او است و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است .

در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى دهد.

مرحله اول مرحله ((موعظه و اندرز)) است .

مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است .

مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد.

و مرحله چهارم مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد.

قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.

 

سوره : سبأ آیه : 46

متن عربی آیه : قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ

بگو : شما را به یک چیز اندرز می دهم : یک یک و دو دو برای خدا قیام کنید سپس بیندیشید ، تا بدانید که در یار شما دیوانگیی نیست اوست که شما را از آمدن عذابی شدید می ترساند

بگو: [هر] آنچه به عنوان پاداش از شما خواستم، آن [خواسته و پاداش‏] به سود شماست؛ پاداش [واقعى‏] من تنها بر خداوند [یکتا]ست؛ و او بر هر چیزى گواه است.

بگو: به یقین پروردگار من حق را [بر هر دلى که بخواهد و آن را شایسته بداند] مى‏افکند؛ [و اوست‏] داناى نهانها.

بگو: حق آمد؛ و باطل، نه مى‏تواند [حرکت تازه‏اى را] آغاز کند، و نه مى‏تواند [گذشته سیاه را] بازگرداند.

بگو: اگر گمراه گردم، تنها به زیان خود گمراه مى‏گردم؛ و اگر راه یابم، به وسیله چیزى است که پروردگارم به من وحى مى‏نماید؛ به یقین او شنوا و نزدیک است.

در این آیات خداى فرزانه روى سخن را به پیامبر گرامى نموده و نکات ارزشمند و دگرگون‏سازى را در ابعاد گوناگون زندگى بشر به تابلو مى‏برد، که هرکدام سخت تفکرانگیز و در خور تعمق بسیار است.

در نخستین آیه مورد بحث مى‏فرماید:

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ

هان اى پیامبر! به بندگانم بگو: من شما را به یک ویژگى اساسى و یک اصل دگرگون‏ساز و بسیار مهم فرمان مى‏دهم.

به باور برخى از مفسران منظور این است که: من شما را به یک اصل و یک سخن سفارش مى‏کنم.

در این مورد که آن اصل و آن سخن چیست، دو نظر آمده است:

به باور پاره‏اى منظور اصل دگرگون‏ساز توحیدگرایى و یکتاپرستى است.

امّا به باور پاره‏اى دیگر، منظور فرمانبردارى آگاهانه و خالصانه از خداست.

به باور کسانى که طرفدار دیدگاه نخست هستند، ادامه آیه شریفه، آن یک اصل و یک سخن را تفسیر مى‏کند که مى‏فرماید:

أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى

و آن این است که دو نفر، دو نفر، یا یک یک براى خدا و انجام فرمان او به پا خیزید.

ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ

سپس بیندیشید تا باور دارید که در یار و خیرخواه شما «محمد» هیچ گونه نشان انحراف از حق و عدالت و جن‏زدگى نیست.

به باور گروهى منظور این است که: یکى از شما یا دیگرى به پا خیزد و از مردم بپرسد که آیا تاکنون سخن دروغ و یا گفتار ناروایى از محمد(ص) شنیده، و یا هیچ نشان جنون و دیوانگى از رفتار و گفتار او دیده‏اند؟!

آیه شریفه و نکته درس‏آموزى که پیشنهاد میکند، نشانگر پوچى تهمتِ شرک و بیدادِ حاکم بر وجود گرانمایه خردمندترین انسان عصرها و نسل‏هاست؛ و روشن است که «قیام» در اینجا نه به مفهوم روى پا ایستادن، که به مفهوم روى آوردن به ارشاد و اصلاح و سازندگى انسانها با گفتگوى روشنگرانه و انگیزش آنان به اندیشه و تفکر، و نیز به اندیشه نشستن خویش است؛ چرا سرچشمه هر دگرگونى مطلوب و یا تحمل ناپسند و نامطلوب دگرگونى در اندیشه و باورها و از پى آن دگرگونى در عملکردهاست؛ و بدان دلیل است که حق، تنها در پرتو اندیشه درست و مناظره روشنگرانه و هدفدار و حق‏جویانه براى انسان حق‏طلب نمایان مى‏گردد.

گفتنى است که جمله مورد اشاره، با «ثم تتفکروا» کامل است، و «ما» براى نفى آمده است.

قتاده مى‏گوید: منظور آیه این است که: در یار و خیرخواه شما محمد(ص) هیچ نشانه جنون نیست، و او خردمندترین انسان‏ها و پیام‏آور خداست.

و اگر بخواهیم آخر آیه را پایان جمله بگیریم مفهوم آیه این است که: آن گاه بیندیشید که چه نشان جنونى در یار و خیرخواه شما «محمد» است؟ آیا از آغازین روزهاى زندگى او تا روز جاودانه بعثت‏اش، هیچ سخن دروغ و یا ناهماهنگى در گفتار و عملکرد، و یا رفتار و کردار ناشایسته و ناروایى، که با رسالت جهانى و خردمندى و خردورزى او ناهماهنگ و ناسازگار باشد، از آن حضرت دیدید؟

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ

او تنها براى شما مردم، هشداردهنده‏اى دلسوز و خیرخواه، پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز و عذاب سخت و نابودکننده آن روز سهمگین است.

 

سوره : الاعراف آیه : 145

متن عربی آیه : وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ

و در الواح [تورات‏] براى او در هر موردى پندى، و براى هر چیزى تفصیلى نگاشتیم، پس [فرمودیم:] «آن را به جد و جهد بگیر و قوم خود را وادار کن که بهترین آن را فرا گیرند، به زودى سراى نافرمانان را به شما مى‏نمایانم.»

سرانجام در آن میعادگاه بزرگ ، خداوند، شرایع و قوانین آئین خود را بر موسى (علیه السلام ) نازل کرد.
نخست به او فرمود: اى موسى ! من ترا بر مردم برگزیدم ، و رسالات خود را به تو دادم ، و ترا به موهبت سخن گفتن با خودم نائل کردم (قال
موسى انى اصفیتک على الناس برسالاتى و بکلامى ).
اکنون که چنین است آنچه را به تو دستور داده ام بگیر و در برابر این همه موهبت ، از شکرگزاران باش (فخذ ما آتیتک و کن من الشاکرین ).
سپس اضافه میکند که در الواحى که بر موسى (علیه السلام ) نازل کردیم ، از هر موضوعى پند و اندرز کافى و شرح و بیان مسائل مورد نیاز در امور دین و دنیا و فرد و اجتماع براى او نوشتیم (و کتبنا له فى الالواح من کل شى ء موعظة و تفصیلا لکل شى ء
سپس به او دستور دادیم که با نهایت جدیت و قوت اراده این فرمانها را برگیر (فخذها بقوة ).
و به قوم خود نیز فرمان ده که بهترین آنها را انتخاب کنند (و أ مر قومک یاخذوا باحسنها).
و نیز به آنها اخطار کن که مخالفت با این فرمانها و فرار از زیر بار مسئولیتها و وظائف ، نتیجه دردناکى دارد، و پایانش دوزخ است و به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهیم داد (ساریکم دار الفاسقین ).

- از تعبیر من کل شى ء موعظة چنین استفاده مى شود که همه مواعظ و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (علیه السلام ) نبود، زیرا میگوید از هر چیزى ، اندرزى براى او نوشتیم ، و این به خاطر آن است که آئین موسى (علیه السلام ) آخرین آئین و شخص موسى (علیه السلام ) خاتم انبیاء نبود، و مسلما در آن زمان به مقدار استعداد مردم ، احکام الهى نازل گشت ، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود نازل گردید.
و از اینجا روشن میشود اینکه در بعضى از روایات در زمینه ترجیح مقام على (علیه السلام ) بر مقام موسى (علیه السلام ) آمده است که على (علیه السلام ) آگاه به همه قرآن بود و در قرآن بیان همه چیز آمده است (نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء) در حالى که در تورات بخشى از این مسائل آمده ، طبق همین مطلب است .

 

 

سوره : هود آیه : 120

متن عربی آیه : وَکُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءکَ فِی هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ

و هر یک از سرگذشتهاى پیامبران [خود] را که بر تو حکایت مى‏کنیم، چیزى است که دلت را بدان استوار مى‏گردانیم، و در اینها حقیقت براى تو آمده، و براى مؤمنان اندرز و تذکّرى است.

مطالعه سرگذشت پیشینیان چهار اثر دارد

داستانهاى عبرت انگیز پیامبران و اقوام پیشین بود، نتائج گرانبهاى ذکر این داستانها را در چهار موضوع خلاصه مى کند:

نخست مى گوید: ما سر گذشتهاى گوناگون پیامبران را براى تو بیان کردیم تا قلبت را محکم کنیم و اراده ات را قوى و ثابت (و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤ ادک ).

کلمه کلا اشاره به تنوع این سرگذشتها است که هر کدام به نوعى از جبهه گیریها در برابر انبیاء اشاره مى کند و نوعى از انحرافات و نوعى از مجازاتها را، و این تنوع ، اشعه روشنى بر ابعاد زندگى انسانها مى اندازد.

تثبیت قلب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و تقویت اراده او که در این آیه به آن اشاره شده یک امر کاملا طبیعى است ، زیرا مخالفتهاى سرسختانه دشمنان لجوج و بیرحم ، خواه و ناخواه در قلب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اثر مى گذاشت که او هم انسان و بشر بود.

اما براى اینکه هرگز کمترین گرد و غبار نومیدى و یاس بر قلب پاک او ننشیند، و اراده آهنینش از این مخالفتها و کارشکنیها به ضعف نگراید، خداوند داستانهاى انبیاء و مشکلات کار آنها و مقاومتهایشان را در برابر اقوام لجوج و پیروزى آنها را یکى پس از دیگرى شرح مى دهد، تا روح و دل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و همچنین مؤ منانى که دوشادوش او در این پیکار بزرگ شرکت دارند، هر روز قویتر از روز قبل باشد.

سپس به دومین نتیجه بزرگ بیان این داستانها اشاره کرده ، مى گوید: در این اخبار پیامبران حقایق و واقعیتهاى مربوط به زندگى و حیات ، پیروزى و شکست ، عوامل موفقیت و تیره روزى ، همگى براى تو آمده است (و جائک فى هذه الحق ).

سومین و چهارمین اثر چشمگیر بیان این سرگذشتها آن است که براى مؤ منان موعظه و اندرز، تذکر و یادآورى است (و موعظة و ذکرى للمؤ منین )

جالب اینکه نویسنده المنار در ذیل این آیه مى گوید: در این آیه معجزه ایجاز و اختصار آنچنان است که گوئى تمام اعجاز سرگذشتهاى گذشته را در خود جمع کرده و با چند جمله کوتاه همه فوائد آنها را بیان نموده است .

و به هر حال این آیه بار دیگر تاکید مى کند که تواریخ قرآن را نباید سرسرى شمرد و یا به عنوان یک سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده کرد چرا که مجموعه اى است از بهترین درسهاى زندگى در تمام زمینه ها و راهگشائى است براى همه انسانهاى امروز و فردا.

 

 

 

سوره : هود آیه : 46

متن عربی آیه : قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ

فرمود: اى نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [داراى‏] کردارى ناشایسته است. پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مى‏دهم که مبادا از نادانان باشى.

در آیات گذشته خواندیم که فرزند نوح ، نصیحت و اندرز پدر را نشنید و تا آخرین نفس دست از لجاجت و خیره سرى بر نداشت و سرانجام در میان امواج طوفان گرفتار و غرق شد.

آیات مورد بحث قسمت دیگرى از همین ماجرا را بیان مى کند و آن اینکه وقتى نوح فرزند خود را در میان امواج دید، عاطفه پدرى به جوش آمد و به یاد وعده الهى درباره نجات فرزندش افتاد، رو به درگاه خدا کرد و گفت :

پروردگارا! فرزندم از اهل من و خاندان من است ، و تو وعده فرمودى که خاندان مرا از طوفان و هلاکت رهائى بخشى ، و تو از همه حکم کنندگان برترى ، و در وفاى به عهد از همه ثابت ترى )) (و نادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین

این وعده اشاره به همان چیزى است که در آیه 40 همین سوره آمده است ، آنجا که مى فرماید: قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الا من سبق علیه القول : ((ما به نوح فرمان دادیم که از هر نوعى از انواع حیوانات یک جفت بر کشتى سوار کن و همچنین خانواده خود را جز آن کسى که به فرمان خدا محکوم به نابودى است )).

نوح چنین فکر مى کرد که منظور از جمله الا من سبق علیه القول تنها همسر بى ایمان و مشرک او است ، و فرزندش کنعان جزء آنها نیست ، و لذا چنین سخنى را به پیشگاه خدا عرضه داشت .

اما بلافاصله پاسخ شنید، پاسخى تکان دهنده و روشنگر از یک واقعیت بزرگ واقعیتى که پیوند مکتبى را ما فوق پیوند نسبى و خویشاوندى قرار مى دهد.

((اى نوح ! او از اهل تو نیست ))! (قال یا نوح انه لیس من اهلک ).

((بلکه او عملى است غیر صالح )) (انه عمل غیر صالح ).

فرد ناشایسته اى است که بر اثر بریدن پیوند مکتبیش از تو، پیوند خانوادگیش به چیزى شمرده نمى شود.

((حال که چنین است ، چیزى را که به آن علم ندارى از من تقاضامکن )) (فلا تسئلن ما لیس لک به علم ).

((من به تو موعظه مى کنم تا از جاهلان نباشى )) (انى اعظک ان تکون من الجاهلین (

نوح دریافت که این تقاضا از پیشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نباید نجات چنین فرزندى را مشمول وعده الهى بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار کرد و گفت : ((پروردگارا من به تو پناه مى برم از اینکه چیزى از تو بخواهم که به آن آگاهى ندارم )) قال انى اعوذ بک ان اسئلک ما لیس لى به علم

((و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زیانکاران خواهم بود)) (و ان لا تغفر لى و ترحمنى اکن من الخاسرین ().

      

سوره : النساء آیه : 58

متن عربی آیه : إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا

خدا به شما فرمان مى‏دهد که سپرده‏ها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید. در حقیقت، نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مى‏دهد. خدا شنواى بیناست.

شان نزول آیه:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) با پیروزى کامل وارد شهر مکه گردید، عثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون خانه کعبه را از وجود بتها پاک سازد. عباس عموى پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با تحویل کلید خانه خدا به او، مقام کلیددارى بیت اللَّه که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود، به او سپرده شود (گویا عباس میل‏ داشت از نفوذ اجتماعى و سیاسى برادرزاده خود به نفع شخص خویش استفاده کند) ولى پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر خلاف این تقاضا پس از تطهیر خانه کعبه از بتها، در خانه خدا را بست و کلید را به "عثمان بن طلحه" تحویل داد، در حالى که آیه مورد بحث را تلاوت مى‏نمود "إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها ..."

دو قانون مهم اسلامى

آیـه فـوق گـرچـه هـمـانـنـد بـسـیـارى از آیـات در مـورد خـاصـى نـازل شـده ولى بـدیـهـى اسـت یـک حـکـم عـمومى و همگانى از آن استفاده میشود، و صریحا مـیـگـویـد : خـداونـد بـه شـمـا فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بدهید. (ان الله یاءمرکم ان تؤ دوا الامانات الى اهلها.)

روشـن اسـت امـانـت مـعـنـى وسـیـعـى دارد و هـر گـونـه سـرمـایـه مـادى و مـعـنـوى را شـامل میشود و هر مسلمانى طبق صریح این آیه وظیفه دارد که در هیچ امانتى نسبت به هیچکس (بـدون اسـتثناء) خیانت نکند، خواه صاحب امانت ، مسلمان باشد یا غیر مسلمان ، و این در واقع یـکـى از مـواد اعـلامـیـه حـقـوق بشر در اسلام است که تمام انسانها در برابر آن یکسانند، قـابل توجه اینکه در شان نزول فوق ، امانت تنها یک امانت مادى نبود و طرف آن هم یکنفر مشرک بود.

در قسمت دوم آیه ، اشاره به دستور مهم دیگرى شده و آن مسئله عدالت در حکومت است .

آیـه مـیگوید خداوند نیز به شما فرمان داده که به هنگامى که میان مردم قضاوت و حکومت مـیـکـنـیـد، از روى عـدالت حـکـم کـنـیـد (و اذا حـکـمـتـم بـیـن النـاس ان تـحـکـمـوا بالعدل ).

سپس براى تاکید این دو فرمان مهم میگوید: خداوند پند و اندرزهاى خوبى بشما میدهد (ان الله نعما یعظکم به )

بـاز تـاءکـیـد مـى کـنـد و مـیـگـویـد: در هـر حـال خـدا مـراقـب اعـمال شما است ، هم سخنان شما را مى شنود و هم کارهاى شما را میبیند (ان الله کان سمیعا بـصـیـرا) ایـن قانون نیز، یک قانون کلى و عمومى است و هر نوع داورى و حکومت را چه در امـور بـزرگ و چـه در امـور کـوچـک بـوده بـاشـد شامل میشود، تا آنجا که در احادیث اسلامى میخوانیم :

روزى دو کودک خردسال ، هر کدام خطى نوشته بود، و براى داورى در میان آنها و انتخاب بـهـتـریـن خط به حضور امام حسن (علیه السلام ) رسیدند، على (علیه السلام ) که ناظر این صحنه بود فورا به فرزندش گفت : ((یا بنى انظر کیف تحکم فان هذا حکم و الله سالک عنه یوم القیامة  فرزندم ! درست دقت کن ، چگونه داورى مى کنى ، زیرا این خود یـک نـوع قـضـاوت اسـت و خـداونـد در روز قـیـامـت دربـاره آن از تـو  سـؤ ال مى کند!

     سوره : المائدة آیه : 46

متن عربی آیه : وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ

و عیسى پسر مریم را به دنبال آنان [پیامبران دیگر] درآوردیم، در حالى که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت، و به او انجیل را عطا کردیم که در آن، هدایت و نورى است و تصدیق‏کننده توراتِ قبل از آن است، و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است.

در تعقیب آیات مربوط به تورات ، در این دو آیه اشاره به وضع انجیل کرده ، مى گوید: پس از رهبران و پیامبران پیشین ، مسیح (علیه السلام ) را مبعوث کردیم ، در حالى که نشانه هاى او کاملا با نشانه هائى که تورات داده بودتطبیق مى کرد

و قفینا على آثارهم بعیسى ابن مریم مصدقا لما بین یدیه من التوریة

این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد و آن اینکه مسیح (علیه السلام ) به حقانیت تورات که بر موسى بن عمران نازل شده بود، اعتراف کرد، همانطور که تمام پیامبران آسمانى به حقانیت پیامبران پیشین ، معترف بودند.

سپس مى گوید: انجیل را در اختیار او گذاشتیم که در آن هدایت و نور بود

و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور

در قرآن مجید به تورات و انجیل و قرآن هر سه نور گفته شده است : درباره تورات مى خوانیم :

(انا انزلنا التوریة فیها هدى و نور) (مائدة - 44).

و درباره انجیل در آیه فوق ، اطلاق نور شده بود، و درباره قرآن مى خوانیم :

(قد جائکم من الله نور و کتاب مبین ) (مائدة - 15).

در حقیقت همانطور که تمام موجودات جهان براى ادامه حیات و زندگى خود احتیاج شدید به نور دارند، همچنین آئینه اى الهى و دستورهاى کتب آسمانى براى رشد و تکامل انسانها ضرورت قطعى دارد.

اصولا ثابت شده که تمام انرژیها، نیروها، حرکات ، و زیبائیها، همه از نور سرچشمه مى گیرند و اگر نور نباشد، سکوت و مرگ ، همه جا را فرا خواهد گرفت ، همچنین اگر تعلیمات پیامبران نباشد همه ارزشهاى انسانى ، اعم از فردى و اجتماعى به خاموشى مى گراید که نمونه هاى آنرا در جوامع مادى به روشنى مى بینیم .

قرآن در موارد متعددى از تورات و انجیل به عنوان یک کتاب آسمانى یاد مى کند، در اینکه این دو کتاب در اصل از طرف خدا نازل شده جاى هیچگونه شک و تردید نیست ، ولى این نیز مسلم است که این دو کتاب آسمانى بعد از زمان پیامبران دستخوش تحریف شدند، حقایقى از آن کم شد و خرافاتى بر آن افزوده گردید و آنها را از ارزش انداخت و یا کتب اصلى فراموش گردید و کتابهاى دیگرى که تنها بخشى از حقایق آنها را در برداشت جاى آنها نشست .

بنابراین اطلاق نور به این دو کتاب ، ناظر به تورات و انجیل اصلى است .

بار دیگر به عنوان تاکید، روى این مطلب تکیه میکند که نه تنها عیسى بن مریم ، تورات را تصدیق مى کرد، بلکه انجیل کتاب آسمانى او نیز گواه صدق تورات بود.

مصدقا لما بین یدیه من التوراة

و در پایان میفرماید: این کتاب آسمانى مایه هدایت و اندرز پرهیزکاران بود.

و هدى و موعظة للمتقین

این تعبیر همانند تعبیرى است که در آغاز سوره بقره درباره قرآن آمده است آنجا که مى گوید: هدى للمتقین : قرآن وسیله هدایت پرهیزکاران است نه تنها قرآن ، تمام کتابهاى آسمانى چنینند که وسیله هدایت پرهیزکاران مى باشند، منظور از پرهیزکاران کسانى هستند که در جستجوى حقند، و آماده پذیرش آن مى باشند و بدیهى است ، آنها که از سر لجاج و دشمنى دریچه هاى قلب خود را به روى حق مى بندند، از هیچ حقیقتى بهره نخواهند برد.

قابل توجه اینکه در آیه فوق در مورد انجیل نخست فیه هدى گفته شده سپس هدى بطور مطلق آمده است ، این تفاوت تعبیر ممکن است بخاطر آن باشد که در انجیل و کتابهاى آسمانى دلائل هدایت بر هر کس بدون استثناء هست ولى براى پرهیزکاران که در آن به دقت مى اندیشند، باعث هدایت و تربیت و تکامل است .

  سوره : آل عمران آیه : 138

متن عربی آیه : هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ

این [قرآن‏] براى مردم، بیانى، و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است.

بررسى تاریخ گذشتگان

قرآن مجید دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاریخ گذشته پیوند مى دهد، و پیوند فکرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درک حقایق لازم و ضرورى مى داند، زیرا از ارتباط و گره خوردن این دو زمان (گذشته و حاضر) وظیفه و مسئولیت آیندگان روشن مى شود.

آیه مى گوید: ((خداوند سنتهایى در اقوام گذشته )) داشته که این سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت یک سلسله قوانین حیاتى درباره همگان ، گذشتگان و آیندگان ، اجرا مى شود. (قد خلت من قبلکم سنن ).

در این سنن پیشرفت و تعالى افراد با ایمان و مجاهد و متحد و بیدار پیش بینى شده ، و شکست و نابودى ملتهاى پراکنده و بى ایمان و آلوده به گناه نیز پیش بینى گردیده که در تاریخ بشریت ثبت است .

آرى تاریخ براى هر قومى اهمیت حیاتى دارد، تاریخ خصوصیات اخلاقى وکارهاى نیک و بد و تفکرات گذشتگان را براى ما بازگو مى کند، و علل سقوط و سعادت ، کامیابى و ناکامى جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان مى دهد، و در حقیقت تاریخ گذشتگان آینه زندگى روحى و معنوى جامعه هاى بشرى و هشدارى است براى آیندگان .

روى این جهت قرآن مجید به مسلمانان دستور مى دهد: ((بروید در روى زمین بگردید و در آثار پیشینیان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنکش و جبار دقت کنید، و بنگرید پایان کار آنها که کافر شدند، و پیامبران خدا را تکذیب کردند و بنیان ظلم و فساد را در زمین گذاردند، چگونه بود، و سرانجام کار آنها به کجا رسید))؟ (فسیروا فى الارض ‍ فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین ).

آثار گذشتگان ، حوادث پند دهنده اى براى آیندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسیر حیات و زندگى صحیح آگاه شوند.

جهان گردى (سیر در ارض )

آثارى که در نقاط مختلف روى زمین از دورانهاى قدیم باقى مانده اسناد زنده و گویاى تاریخ هستند، و حتى ما از آنها بیش از تاریخ مدون بهره مند مى شویم ، آثار باقیمانده از دورانهاى گذشته ، اشکال و صور و نقوش روح و دل و تفکرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان مى دهد، در صورتى که تاریخ فقط حوادث وقوع یافته و عکسهاى خشک و بى روح آنها را مجسم مى سازد.

آرى ویرانه کاخهاى ستمگران ، و بناهاى شگفت انگیز اهرام مصر و برج بابل و کاخهاى کسرى و آثار تمدن قوم سباء و صدها نظائر آن که در گوشه و کنار جهان پراکنده اند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مى گویند، و اینجا است که شاعران نکته سنج به هنگامى که در برابر خرابه هاى این کاخها قرار مى گرفتند، تکان شدیدى در روح خود احساس کرده و اشعار شورانگیزى مى سرودند، چنانکه ((خاقانى )) و شعراى معروف دیگرى این آوازها را از درون ذرات کاخ شکست خورده کسرى و مانند آن با گوش جان شنیده ، و آنها را در شاهکارهاى ادبى سرودند.

مطالعه یک سطر از این تاریخهاى زنده معادل مطالعه یک کتاب قطور تاریخى است و اثرى که این مطالعه در بیدارى روح و جان بشر دارد با هیچ چیز دیگرى برابرى نمى کند، زیرا هنگامى که در برابر آثار گذشتگان قرار مى گیریم گویا یک مرتبه ویرانه ها جان مى گیرند و استخوانهاى پوسیده از زیر خاک زنده مى شوند، و جنب و جوش پیشین خود را آغاز مى کنند، بار دیگر نگاه مى کنیم همه را خاموش و فراموش شده مى بینیم و مقایسه این دو حالت نشان مى دهد افراد خودکامه چه کوتاه فکرند که براى رسیدن به هوسهاى بسیار زودگذر آلوده هزاران جنایت مى شوند. و لذا قرآن مجید دستور مى دهد که مسلمانان در روى زمین به سیر و سیاحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمین و یا در روى خاک با چشم خود ببینند و از مشاهده آن عبرت گیرند.

آرى در اسلام نیز جهانگردى وجود دارد، و به آن اهمیت زیادى داده شده اما نه بسان توریستهاى هوسران و هوسباز امروز بلکه براى تحقیق و بررسى آثار و سرنوشت پیشینیان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان ، و این همان چیزى است که قرآن نام آن را ((سیر فى الارض )) گذارده و طى آیات متعددى به آن دستور داده است.

سوره : النحل آیه : 125

متن عربی آیه : ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‏اى‏] که نیکوتر است مجادله نماى. در حقیقت، پروردگار تو به [حال‏] کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال‏] راه‏یافتگان [نیز] داناتر است.

در پایان این بحثها که پایان سوره ((نحل )) محسوب مى شود یک رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى ، و طرز بحث ، چگونگى کیفر و عفو، و نحوه ایستادگى در برابر توطئه ها و مانند آن ، بیان شده است که مى توان آن را به عنوان اصول تاکتیکى و روش مبارزه در مقابل مخالفین در اسلام نامگذارى کرد و به عنوان یک قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.

این برنامه در ده اصل خلاصه مى شود که با توجه به آیات مورد بحث به ترتیب زیر است :

نخست مى گوید: ((به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن )) (ادع الى سبیل ربک بالحکمة ).

((حکمت )) به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است ، و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده ، و به هر حال نخستین گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است ، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مى شود.

((و به وسیله اندرزهاى نیکو)) (و الموعظة الحسنة ).

و این دومین گام در طریق دعوت به راه خدا است ، یعنى استفاده کردن از عواطف انسانها، چرا که موعظه ، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن مى توان توده هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت .

در حقیقت حکمت از ((بعد عقلى )) وجود انسان استفاده مى کند و موعظه حسنه از ((بعد عاطفى )).

و مقید ساختن ((موعظه )) به ((حسنه )) شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتى موثر مى افتد که خالى از هر گونه خشونت ، برترى جوئى ، تحقیر طرف مقابل ، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسیارند اندرزهائى که اثر معکوسى مى گذارند به خاطر آنکه مثلا در حضور دیگران و توام با تحقیر انجام گرفته ، و یا از آن استشمام برترى جوئى گوینده شده است ، بنابراین موعظه هنگامى اثر عمیق خود را مى بخشد که حسنه باشد و به صورت زیبائى پیاده شود.

و با آنها (یعنى مخالفان ) به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز (و جادلهم بالتى هى احسن ).

و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند.

بدیهى است مجادله و مناظره نیز هنگامى مؤ ثر میافتد که ((بالتى هى احسن )) باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن حکومت کند و از هر گونه توهین و تحقیر و خلافگوئى و استکبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.

و در پایان آیه نخستین اضافه میکند: پروردگار تو از هر کسى بهتر مى داند چه کسانى از طریق او گمراه شده و چه کسانى هدایت یافته اند (ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین ).

اشاره به اینکه وظیفه شما دعوت به راه حق است ، از طرق سه گانه حساب شده فوق ، اما چه کسانى سرانجام هدایت مى شوند، و چه کسانى در طریق ضلالت پافشارى خواهند کرد آن را تنها خدا میداند و بس .

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله بیان دلیلى باشد براى دستورات سه گانه فوق یعنى اینکه خداوند در مقابله با منحرفان این سه دستور را داده است به خاطر آن است که او میداند عامل تاثیر در گمراهان و وسیله هدایت چه عاملى است .

   سوره ی طه ؛ آیه ی 44

متن عربی آیه : فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى

و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.»

طرز برخورد مؤ ثر با فرعون را در آغاز کار به این شرح ، بیان مى فرماید براى اینکه بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید ((با سخن نرم با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد)) (فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى ) فرق میان ((یتذکر)) و ((یخشى )) در اینجا این است که : اگر با سخن نرم و ملایم با او روبرو شوید و در عین حال مطالب را با صراحت و قاطعیت بیان کنید یک احتمال اینست که او دلائل منطقى شما را از دل بپذیرد و ایمان آورد احتمال دیگر اینکه لااقل از ترس مجازات الهى در دنیا یا آخرت و بر باد رفتن قدرتش ، سر تسلیم فرود آورد و با شما مخالفت نکند.

البته احتمال سومى نیز وجود دارد و آن اینکه نه متذکر شود و نه از خدا بترسد، بلکه راه مخالفت و مبارزه را پیش گیرد که با تعبیر ((لعل )) (شاید) به آن اشاره شده است . و در این صورت نسبت به او اتمام حجت شده است ، و در هیچ حال اجراى این برنامه بى فایده نیست .

بدون شک خداوند مى دانست سرانجام کار او به کجا خواهد رسید ولى تعبیرات فوق ، درسى است براى موسى و هارون و همه رهبران راه الهى .

اما با این حال موسى و هارون از این معنى نگران بودند که ممکن است این مرد قلدر و زورمند مستکبر که آوازه خشونت و سرسختى او همه جا پیچیده بود قبل از آنکه موسى ( علیه السلام ) و هارون ( علیه السلام ) ابلاغ دعوت کنند، پیشدستى کرده ، آنها را از بین ببرد، لذا ((عرضه داشتند پروردگارا! ما از این مى ترسیم که او قبل از آنکه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر کند و پیام تو به گوش او و اطرافیانش نرسد، و یا بعد از شنیدن طغیانگرى آغاز نماید)) (قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا او ان یطغى ).

از جمله پند هایی که از مطالعه این واقعه حاصل میشود و پند و اندرز برای همگان است این است که:

قدرت نمائى عجیب خدا

در طول تاریخ بسیار دیده ایم افرادى قلدر و زورمند به مبارزه در برابر قدرت حق برخاسته اند، ولى جالب اینکه در هیچ مورد خداوند لشکریان زمین و آسمان را براى کوبیدن آنها بسیج نمى کند، بلکه آنچنان ساده و آسان ، آنها را مغلوب مى کند که هیچکس تصور آن را هم نمى کرد. مخصوصا بسیار مى شود که خود آنها را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد و ماموریت اعدامشان را به خودشان مى سپارد!.

در همین داستان فرعون مى بینیم دشمن اصلى او یعنى موسى را در دامان خود او پرورش مى دهد، و در حوزه حفاظت او وارد مى سازد! و جالبتر اینکه طبق نقل تواریخ ، قابله موسى از قبطیان بود ، نجارى که صندوق نجات او را ساخت نیز یک قبطى بود، گیرندگان صندوق از آب ماموران فرعون بودند، و گشاینده صندوق ، شخص همسر او بود، به وسیله دستگاه فرعون از مادر موسى ( علیه السلام ) دعوت به عنوان دایه شیر دهنده شد، و تعقیب موسى بعد از ماجراى قتل مرد قبطى ، از ناحیه فرعونیان ، سبب هجرت او به مدین و گذراندن یک دوره آموزش ‍ و تربیت کامل در مکتب شعیب پیغمبر گشت .

آرى هنگامى که خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد، این چنین مى کند تا همه گردنکشان بدانند کوچکتر از آن هستند که در برابر اراده و مشیتش عرض اندام کنند.

برخورد ملایم و محبت آمیز با دشمنان

براى نفوذ در قلوب مردم (هر چند افراد گمراه و بسیار آلوده باشند) نخستین دستور قرآن برخورد ملایم و تواءم با مهر و عواطف انسانى است ، و توسل به خشونت مربوط به مراحل بعد است که برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد.

هدف آنست که مردم جذب شوند، متذکر شوند و راه را پیدا کنند یا از عواقب شوم کار بد خود بترسند (لعله یتذکر او یخشى ).

هر مکتبى باید جاذبه داشته باشد، و بى دلیل ، افراد را از خود دفع نکند سرگذشت پیامبران و ائمه دین (علیهمالسلام ) بخوبى نشان مى دهد که آنها هرگز از این برنامه در تمام طول عمرشان انحراف پیدا نکردند.

آرى ممکن است ، هیچ برنامه محبت آمیزى در دل سیاه بعضى اثر نگذارد، و راه منحصرا توسل به خشونت باشد، آن در جاى خود صحیح است ، اما نه به عنوان یک اصل کلى و براى آغاز کار، برنامه نخستین محبت است و ملایمت ، و این همان درسى است که آیات فوق به روشنى به ما مى گوید.

جالب اینکه در بعضى از روایات مى خوانیم : حتى موسى مامور بود، فرعون را با بهترین نامش صدا کند، شاید در دل تاریک او اثر بگذارد.

آیا وحى به غیر پیامبران مى شود؟ بى شک وحى در قرآن مجید معانى گوناگونى دارد.

گاهى به معنى صداى آهسته ، یا چیزى را آهسته گفتن آمده ، (این معنى اصلى آن در لغت عرب است ).

گاهى به معنى اشاره رمزى به چیزى مى باشد مانند فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا: ((زکریا که زبانش در آن ساعت از کار افتاده بود با اشاره به بنى اسرائیل گفت خدا را صبح و عصر تسبیح کنید)) - (مریم - 11).

و گاه به معنى الهام غریزى است مانند اوحى ربک الى النحل : ((خداوند به زنبور عسل الهام غریزى کرد)) (نحل - 68). گاه به معنى فرمان تکوینى است ، فرمانى که با زبان آفرینش داده مى شود

مانند: یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحى لها: ((در قیامت زمین خبرهاى خود را بازگو مى کند چرا که پروردگارت به او وحى کرده است ))(زلزال - 5).

و گاه به معنى الهام مى آید، الهامى که به قلب افراد با ایمان مى فرستد هر چند پیامبر و امام نباشد، مانند: اذ اوحینا الى امک ما یوحى : ((ما به مادر تو اى موسى آنچه باید وحى کنیم کردیم )) (طه - 38).

اما یکى از مهمترین موارد استعمال آن در قرآن مجید پیامهاى الهى است که مخصوص پیامبران است ، مانند انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین من بعده : ((ما به تو وحى فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم )) (نساء - 163).

بنابراین کلمه وحى ، مفهوم وسیع و جامعى دارد که همه این موارد را شامل مى شود و به این ترتیب تعجب نخواهیم کرد اگر در آیات فوق ، کلمه وحى در مورد مادر موسى به کار رفته است .

پاسخ به یک سؤ ال

ممکن است براى بعضى با مطالعه آیات فوق ، این سؤ ال پیدا شود که چرا موسى ( علیه السلام ) با آن وعده هاى الهى باز هم دچار نگرانى و تردید و دلهره مى شود؟ تا آنجا که خداوند به او صریحا مى گوید، بروید من همه جا با شما هستم ، همه سخنان را مى شنوم ، و همه چیز را مى بینم ، و هیچ جاى نگرانى نیست .

پاسخ این سؤ ال از اینجا روشن مى شود که این ماموریت براستى ماموریت بسیار سنگینى بود، موسى که ظاهرا یک چوپان است ، مى خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و زورمند و سرکشى برود که بزرگترین قدرتهاى آن زمان در اختیار او بوده است ، و تازه ماموریت دارد اولین دعوت را از خود فرعون شروع کند، نه اینکه نخست به سراغ دیگران برود و لشگر و یار و یاور فراهم آورد، بلکه باید نخستین جرقه را بر قلب فرعون بزند، این براستى ماموریت بسیار پیچیده و فوق العاده مشکلى بوده است ، بعلاوه ما مى دانیم که علم و آگاهى مراتبى دارد، بسیار مى شود انسان چیزى را یقینا مى داند، اما مایل است به مرحله علم الیقین و اطمینان عینى برسد، همانگونه که ابراهیم با ایمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا کرد صحنه اى از زنده شدن مردگان را در این جهان با چشم خود ببیند تا اطمینان خاطر بیشترى پیدا کند.


دریافت فایل پاورپوینت تفسیر موضوعی قران موضوع پند و اندرز
توضیحات: موضوع:پند و اندرز-برای درس تفسیر

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی