جــالــبــانــه ها از نظر من

هر چیزی که جالب و مفید باشه رو میذارم اینجا

هر چیزی که جالب و مفید باشه رو میذارم اینجا

من تو این وبلاگ چیزایی که بنظرم جالب بودن رو، از نوشته ها و داستان های کوتاه تا نرم افزار و اهنگ میزاشتم. از این به بعد این وبلاگ کمتر آپدیت خواهد شد و مطالب جدید در وبلاگ RealFriend.blogfa.com منتشر خواهد. منتظر حضور گرمتون تو وبلاگ هستیم.ممنون

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اموزش زبان» ثبت شده است


افرادی هستن که با وجود بالا بودن سطح دانش و اطلاعات زبان انگلیسی ، وقتی تو یه موقعیت واقعی قرار میگیرن یا پای فیلمی میشینن ، خیلی کم متوجه مکالمات رد و بدل شده میشن و یا به اصطلاح کم میارن! (freeze up!)

۱- gonna: منظور همون going to ـه (تلفظ کنین gɔnə). چون تو محاورات امریکایی وقتی going to رو سریع تلفظ می کنن یه صدای مث gonna میده برای همین اینجوری می نویسن.

2- wanna: منظور از این یکی یعنی want to. البته Wanna (تلفظ کنین wʌnə) می تونه به Want a هم اشاره داشته باشه.

Wanna book = I want a book

Wanna read a book = I want to read a book

یه نکته ی دیگه اینکه ضمایر (I you she/he we they it) معمولا تو محاوره حذف می شن و درواقع نمیاریم.

3- gotta: (تلفظ کنین gʌdə) این هم اشاره داره به got to یا همون have got to یعنی “باید”. I gotta go یعنی باید برم.

4- ya: دو تا کاربرد داره: الف) you ب) yeah یا yes

باید بدونین که تو محاوره ی امریکایی از you کمتر استفاده میشه و بجاش از ya (تلفظ میشه yə)

5- yo: این هم اشاره داره به your . تو محاوره کمتر میشنوین که بگین your و به جاش بیشتر از yo استفاده می کنن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۳:۵۷
بهمن


1. all the same
فرق نداشتن/نکردن

If it's all the same to you, let's go by bus.
اگه برات فرق نمیکنه، بیا با اتوبوس بریم

2. be about to do something
معادل عبارت: نزدیک بود که...

I was about to have an accident last night.
دیشب نزدیک بود تصادف کنم

3. sort of (something)
تا اندازه ای/ تقریبا

Did you finish your homework?
Sort of, but not really.
تکلیفتو انجام دادی؟
تقریبا، نه همشو

4. feel like doing something
حوصله /حس انجام کاری رو داشتن

I don't feel like studying. I'd rather watch TV.
حوصله درس خوندن ندارم. ترجیح میدم تلوزیون ببینم

5. get rid of something or someone
از شر کسی یا چیزی خلاص شدن

Finally, he got rid of his old useless car.
بلاخره از شر اون ماشین قدیمی و به درد نخورش خلاص شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۰۳:۵۴
بهمن